درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 37
بازدید کل : 14324
تعداد مطالب : 27
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


قصر پریا






دخـــــــــــــتر :


قول بـــدی کـــه هیچ وقتــــ دخـــتری رو بیشــــتر از مـــن دوستـــــ نداشــــته باشــی . . .

پســــــــــــر :


مــن دوستتــــــــ دارمــ امـا نمـــــی تونمــــــ همچین قولـــــی بدمـــــ . . .


دخــــتر (درحـــال گریــه) :


... یعــــــــنی یکـــی رو بعـــد از مـــن دوستــــ خواهـــی داشتـــــ ؟ ؟


پســــر (بـــا خنــــده) :

دخـــتری کـــه من بعــد از تو دوستـــ خواهمـــ داشتـــ ، تـــــو رو مـــامـــان صـــدا می زنــه



چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 13:41 ::  نويسنده : بهار جون


کاش بودی و میفهمیدی وقت دلتنگی،

یک آه چه وزنی دارد!

لطفا هی نپرس دلتنگی چه معنی دارد؟!

دلتنگی معنی ندارد...

درد دارد...

 

شب خوابیدی... بعد گوشیت رو بر میداری،

مینویسی "خوابم نمیبره"

سرد میشی...

میبینی هیچکسی رو نداری که اینو واسش بفرستی...

اونموقعست که میفهمی خیلی تنهایی...

 



چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 13:34 ::  نويسنده : بهار جون

Once a Girl when having a conversation with her lover, asked
Why do you like me..? Why do you love me?
I can't tell the reason... but I really like you
You can't even tell me the reason... how can you say you like me?
How can you say you love me?

يك بار دختري حين صحبت با پسري كه عاشقش بود، ازش پرسيد
چرا دوستم داري؟ واسه چي عاشقمي؟
دليلشو نميدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم
تو هيچ دليلي رو نمي توني عنوان كني... پس چطور دوستم داري؟
چطور ميتوني بگي عاشقمي؟

I really don't know the reason, but I can prove that I love U
Proof ? No! I want you to tell me the reason
Ok..ok!!! Erm... because you are beautiful,
because your voice is sweet,
because you are caring,
because you are loving,
because you are thoughtful,
because of your smile,

من جدا"دليلشو نميدونم، اما ميتونم بهت ثابت كنم
ثابت كني؟ نه! من ميخوام دليلتو بگي
باشه.. باشه!!! ميگم... چون تو خوشگلي،
صدات گرم و خواستنيه،
هميشه بهم اهميت ميدي،
دوست داشتني هستي،
با ملاحظه هستي،
بخاطر لبخندت،

The Girl felt very satisfied with the lover's answer
Unfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in coma
The Guy then placed a letter by her side
Darling, Because of your sweet voice that I love you, Now can you talk?
No! Therefore I cannot love you
Because of your care and concern that I like you Now that you cannot show them, therefore I cannot love you
Because of your smile, because of your movements that I love you
Now can you smile? Now can you move? No , therefore I cannot love you

دختر از جوابهاي اون خيلي راضي و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكي كرد و به حالت كما رفت
پسر نامه اي رو كنارش گذاشت با اين مضمون
عزيزم، گفتم بخاطر صداي گرمت عاشقتم اما حالا كه نميتوني حرف بزني، ميتوني؟
نه ! پس ديگه نميتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهميت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نميتوني برام اونجوري باشي، پس منم نميتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، براي حركاتت عاشقتم
اما حالا نه ميتوني بخندي نه حركت كني پس منم نميتونم عاشقت باشم

If love needs a reason, like now, There is no reason for me to love you anymore
Does love need a reason?
NO! Therefore!!
I Still LOVE YOU...
True love never dies for it is lust that fades away
Love bonds for a lifetime but lust just pushes away

اگه عشق هميشه يه دليل ميخواد مثل همين الان، پس ديگه براي من دليلي واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دليل ميخواد؟
نه!معلومه كه نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم
عشق واقعي هيچوقت نمي ميره
اين هوس است كه كمتر و كمتر ميشه و از بين ميره

Immature love says: "I love you because I need you"
Mature love says "I need you because I love you"
"Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays"

"عشق خام و ناقص ميگه:"من دوست دارم چون بهت نياز دارم
"ولي عشق كامل و پخته ميگه:"بهت نياز دارم چون دوست دارم
"سرنوشت تعيين ميكنه كه چه شخصي تو زندگيت وارد بشه، اما قلب حكم مي كنه كه چه شخصي در قلبت بمونه"



چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:17 ::  نويسنده : بهار جون

و… به خدا تو بقالى و سوپرمارکت هم اینجورى رو اشیاء قیمت نمیذارن

 

باید دختر باشى تا بدونى چه دردى داره که تنها موندن رو به زنگ تفریح شدن و دم دستى بودن ترجیح بدى

 

بعدش بهت بگن “بى عرضه

 

باید دختر باشى تا بدونى چه دردى داره که موى سر و قوسهاى بدنت و مانیکور و پدیکورت بیشتر از افکار

 

قشنگت به چشم بیاد

 

باید دختر باشى تا بدونى چه دردى داره که ایمان و طرز فکر و معنویات همسر آینده ات برات تو اولویت باشه

 

ولى هیچ پسرى نفهمه چى دارى میگى

 

باید دختر باشى تا بدونى چه دردى داره که سن ات از سى سالگى بگذره و مجرد باشى و همه سرک بکشن

 

تو زندگیت که چرا فلانى شوهر نمى کنه و از اون دردناک تر اینکه هر کسى واسه ات یه نسخه اى بپیچه

 

باید دختر باشى تا بدونى چه دردى داره که خانواده خواستگار به خودشون حق بدن که از میزان درآمد باباى 

 

دختر اطلاع داشته باشن و رسما” برآورد کنن چقدر جهیزیه تو خونه پسرشون میره، بعد اگه همون دختر بخواد 

 

فقط از حدود درآمد پسرشون خبر داشته باشه بگن: دختره گیس بریده چشمش دنبال مال دنیاست

 

باید دختر باشى تا بدونى چه دردى داره که یکى هى بهت ابراز علاقه کنه، بعد که تو رو به خودش وابسته کرد 

 

بذاره بره فقط به این دلیل که خواسته حس اش رو نسبت به محک بزنه ببینه مى تونه یه عمر باهات باشه یا نه 

 

و اصلا هم احساسات و غرور تو براش مهم نباشه

 

باید دختر باشى تا بدونى چه دردى داره هیچ کس اینو درک نکنه که اگه سکه برات مهم نیست از روزى که

 

اولین خواستگار اومد خونه ات واست مهم نبوده نه حالا که سى و چند سالته

 

باید دختر باشى تا بدونى چه دردى داره که مطابق با استانداردهاى عرف جامعه ات خوب باشى و آخرش هم

 

بگن: اى بابا، دختر خوب که پیدا نمیشه

 

بعضى دردها رو فقط باید دختر باشى تا بدونى


چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:12 ::  نويسنده : بهار جون

 

 
بعضی وقتا این گوشی چقدر وسیله ی نفرت انگیزی میشه!!!!

وقتی تو دستته..هر 2 دقیقه یکبار چک میکنی!!!!!

ببینی از اون مشترک مورد نظر خبری میشه؟؟؟

زنگی؟؟؟ اس ام اسی؟؟؟ حتی از نوع رایگانش!!!!!!

بعد تمام خشمی که داری و

با فشار دادن گوشی تو دستت خالی میکنی

آرومتر.... یواشتر.....

اونی که مستحق این خشمه

درحال حاضر در دسترس نیست نه اون گوشی بی زبون



چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:11 ::  نويسنده : بهار جون

  بهش میگی بوس بوس شب بخیر اما نمیخوابی تازه شروع میکنی اس ام اس دادن به یکی

دیگه !!!

بهش میگی تو فقط توو زندگیم هستی اما با 10 نفر دیگه دوستی...

بهش دروغ میگی, میپیچونیش به خیالِ خودت ..

با کلی عشق بهت مسیج میده اما همزمان داری فوروارد میکنی واسه یکی دیگه !!!

هم میخوای باشه هم خودت حال کنی ..

هیچ میدونی هیچ فرقی با حیوون نداری .حیف اسم حیوون .

آدم باش پای دلش وایسا .اگه نمیخوایش مثه آدم بکش کنار .

جالب اینِ که فک میکنی از گند کاریات خبر نداره .چرا بیچاره فقط به روت نمیاره, چون توی 

آشغال و دوس داره .

هه یه وقت به جایی میرسی که دیگه نداریش . داشتنش واست میشه آرزو...پس آدم باش...

 



چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:10 ::  نويسنده : بهار جون

 

بخون حتما

ﺩﺧﺘـــــــﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺴﺮﮐﯽ ؛

ﭘﺴـــﺮﮎ ﭼﺸـــﻤﮏ ﺯﺩ ، ﺩﺧﺘــــﺮﮎ ﺧﻨﺪﯾﺪ ؛

ﭘﺴــــﺮﮎ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﻋﺸــــــﻖ ﻣﻨﯽ ؛

ﺩﺧــــﺘﺮﮎ ﮔﻔﺖ ﻋﺎﺷـــــــــﻘﺘﻢ؛

ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﯾـــﮏ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻋﺸـــﻖ ﭼﯿﺴﺖ ؛

ﺩﺧﺘــــــﺮﮎ ﮔﻔﺖ :

ﺣــــــــــﺮﻑ ﺑﺰﻥ ، ﺩﺳﺖ ﻧــــــﺰﻥ ؛

ﭘﺴــــﺮﮎ ﮎ *** ﻭ ﺷﺮ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻋﺎﺷـــــﻘﺎﻧﻪ ﺩﺭ

ﮔوﺷـــﺶ ﺧﻮﺍﻧﺪ ؛

ﺩﺧﺘــــــــــﺮﮎﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ :

ﺩﺳـــــــــــﺖ ﺑﺰﻥ ، ﺑﻮﺱ ﻧـــــﮑﻦ ؛

ﭘﺴــــــــــﺮﮎ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﺶ ﺯﻣﺰﻣـــﻪ ﮐــــﺮﺩ ؛

ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺧــــــــــﺎﻡ ﺷﺪ ؛

ﺑـــــــــــﻮﺱ ﺑﮑﻦ ، ﺗــجاوز ﻧﮑـــﻦ ؛

ﭘﺴـــــــﺮﮎ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺣﯿـــﻮﺍﻧﯽ ﭼﻨـــﮓ ﻣﯿﺰﺩ ؛

ﺩﺧﺘـــــﺮﮎ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺭﺍﻡ ﻫــــــــﻮﺱ ﺷﺪ ﻭ ﺣﯿــﺎ

ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﺷﺮﻭ ﻭﺭ ﻋﺎﺷـــﻘﺎﻧﻪ ﺑﺎﺧﺖ ؛ﻭ ﺍﺩﺍﻣـــﻪ ﺩﺍﺩ :

ﺗــجاوز ﺑﮑﻦ ﺣـــــــﺮﻑ ﻧﺰﻥ ؛

ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﯾﺮﻩ ﻫــﺮ ﺭﻭﺯ ﺗﮑـــــــــﺮﺍﺭ ﺷﺪ ؛

ﺎ ﮔﻨﺪ ﺯﺩﻩ ﺷـــــــﻮﺩ ﺑﺮ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺗﻤـــﺎﻡ ﺣﯿـــﺎﯼ ﯾـــﮏ

ﺯﻥ ؛

ﺯﻥ ﺍﮔـــــــــــﺮ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺣﯿـــﺎ ﺩﺍﺭﺩ ؛

ﻣـــﺮﺩ ﺍﮔـــــﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻭﻓـــــــﺎ ﺩﺍﺭﺩ ؛

و ﺍﺩﻣـــــــــﯿﺖ ﺑــﻬﺎ ﺩﺍﺭﺩ.



چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:8 ::  نويسنده : بهار جون

 

تنهایی...

کشتی هایم غرق نشده...

اما...

در هیچ بندری کسی به انتظار برگشتنم نیست...

 



چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:6 ::  نويسنده : بهار جون

 

مطالب موفقیت

 

سخن سردبیر
شهامت گذشتن از گردوها؟!
سهیلا ثقفی
حکایت می‌کنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت: "این سبد گردو را هدیه می‌دهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هر کدام یک گردو بردارید. به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه می‌رسد."
مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکی‌یکی از داخل سبد گردو برداشتند. پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمی‌داشت و پی کار خود می‌رفت. مردی که خیلی احساس زرنگی می‌کرد با خود گفت: "نوبت من که رسید دو تا گردو برمی‌دارم و فرار می‌کنم. در نتیجه به این پسر باهوش چیزی نمی‌رسد."
او چنین کرد و دو گردو برداشت و در لابه‌لای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت: "من از همان اول گردو نمی‌خواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد." این را گفت و با خوشحالی راهی منزل خود شد.
خیلی‌ها دلشان به گردوبازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شده‌اند. خیلی‌ها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمی‌دانند و دایم با آنها کلنجار می‌روند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجت‌ها و جدل‌های افراد خانواده دارد. خیلی‌ها وقتی در شرکت یا موسسه‌ای کار می‌کنند سعی دارند تک‌خوری کنند و در حق بقیه نفرات مجموعه ظلم روا دارند و فقط سهم بیشتری به دست آورند. آنها از این نکته ظریف غافلند که تیمی که در قالب شرکت، آنها را گرد هم جمع کرده مانند سبدی است که گردوها را در خود نگه می‌دارد و حفظ این سبد و تیم به مراتب بیشتر از چند گردوی اضافه است.
بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم می‌کنند که فرد اصلا متوجه نمی‌شود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کله‌شقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم می‌پاشد و گردوها روی زمین ولو می‌شوند و هر کدام به سویی می‌روند، تازه می‌فهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیین‌کننده بوده است.
شاگردانی که کلاس درس را به بهانه‌های مختلف تعطیل می‌کنند و اجازه تشکیل مرتب و منظم کلاس را نمی‌دهند از این نکته کلیدی غافلند که بدون کلاس درس و بدون برگزاری امتحانات دیگر مدرسه و دانش آموختن بی‌معنا می‌شود و سبد که از دست رفت هر شاگرد گردویی است که زیر سنگی می‌غلتد و از بین می‌رود.
بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچ‌کس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید. دیگر فرصت‌ها برابر در اختیار کسی قرار نخواهد گرفت و آرامش و قراری که در یک چهارچوب محکم و استوار قابل حصول است به دست نخواهد آمد. بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن. بنابراین حواسمان جمع باشد که بی‌جهت سرگرم گردوبازی نشویم و اصل‌کاری را از دست ندهیم.
حتما داستان آن نگهبانی را شنیده‌اید که می‌دید هر هفته یک پیرزن یک قایق موتوری پر از خاک و شن را از این سمت ساحل به آن سمت ساحل می‌برد و نگهبان هر چه داخل قایق را وارسی می‌کرد چیزی جز خاک و شن بی‌ارزش پیدا نمی‌کرد. چند سال بعد وقتی نگهبان بازنشست شد، به آن سوی ساحل رفت و سراغ پیرزن را گرفت و از او پرسید: "تو اکنون زن بسیار ثروتمندی هستی و من در تعجبم که چگونه با جابه‌جا کردن خاک و شن بی‌ارزش موفق شدی این همه ثروت برای خود جمع کنی. لطفا به من بگو راز تجارت تو در چیست؟"
و پیرزن با حیرت به نگهبان گفت: "من خاک و شن جابه‌جا نمی‌کردم! من موتور قایق خرید و فروش می‌کردم. در قایقم شن و خاک می‌ریختم تا کیفیت و کارآیی موتور را قبل از تحویل به مشتری امتحان کنم!

 



چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:2 ::  نويسنده : بهار جون

 

مطالب موفقیت

 

دریغ خوبی!
یکی از شاگردان مدرسه شیوانا که صاحب همسر و یک پسر و یک دختر بود بر اثر حادثه‌ای از دنیا رفت. شیوانا به شاگردان مدرسه گفت که نیازهای مالی و غذایی خانواده او را تامین کنند و به پسر در مدرسه کاری بدهند تا درآمدی داشته باشد و محتاج دیگران نشود.
مدتی که گذشت. پسر به خاطر رضای همسر جوانش، مادر و خواهرش را با چوب کتک زد و از خانه پدری بیرون انداخت. آن مادر و خواهر سرگردان و آواره به مدرسه شیوانا پناه آوردند. شیوانا وقتی متوجه شد که پسر چنین کاری کرده است او را نزد خود خواند و به او گفت: «تو چرا این زن و دختر بی‌پناه را که مادر و خواهرت هستند کتک زدی و از خانه پدری بیرون کردی؟»
پسر با خیره‌سری و با لحن مسخره گفت: «شما به من گفتید خالق کاینات به کسی بدی نمی‌کند. شما هم که اهل معرفت هستید به کسی بدی نمی‌کنید. پس از سمت شما به آدم‌هایی که بدی کنند آسیبی نمی‌رسد! خوب من هم هوس کرده‌ام بعضی اوقات بدی کنم. چه اشکالی دارد؟»
شیوانا آهی کشید و گفت: «آدم‌های خوب وقتی می‌خواهند بد باشند فقط خوبی‌های خود را دریغ می‌کنند. خالق کاینات هم فقط اگر خوبی‌هایش را از تو دریغ کند مطمئن باش روزگارت سیاه می‌شود. دیگر نیازی به مجازات و بدی نیست! همین امروز از مدرسه بیرون می‌روی و دیگر لازم نیست سر کار برگردی. مبلغی هم که از جانب مدرسه بابت پدرت به شما پرداخت می‌شد از این به بعد فقط در اختیار مادر و خواهرت قرار می‌گیرد. آنها اگر می‌خواهند در حق تو نیکی کنند مختارند اما دیگر امیدی به این مدرسه نداشته باش. کتک زدن مادر و خواهر بی‌پناه و یتیم کاری بسیار زشت و نفرت‌انگیز است. ما تو را به خاطر کار ناشایستی که انجام دادی مجازات نمی‌کنیم اما این حق را به خود می‌دهیم که خوبی و نیکی خود را از تو دریغ کنیم. بقیه کار را به خالق کاینات واگذار می‌کنیم.

 



چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 10:59 ::  نويسنده : بهار جون